امیدوارم لحظات خوبی در این وب سایت داشته باشید .....

کمی با خودمان فکر کنیم،قدر شناس زحمت هایشان هستیم؟
نویسنده : مریم علیزاده تاریخ : پنج شنبه 19 شهريور 1394

سلام،یک سلام گرم به شما،دلم خیلی گرفته،خیلی حالم بده،دوست دارم یه کم باهاتون درد و دل کنم و میدونم که شماها هم به حرفای من گوش می دهید زاستش را بخواهید از بعضی از مردم قدر نشناس این دوره زمونه دلم گرفته،از بعضی جوون های این دوره دلم گفته حتی از خودمم دلم گرفته.
میدونم که شماها هم از دست بعضیا دلتون گرفته آخه اسمتون که می آید یکی میگه بابا میخواستند نروند یکی میگه وظیفشون بوده یکی میگه حالا ما چه کنیم؟رفتن که رفتن آخه پیش خودشون بعضیا فکر نمی کنند که شاید شماها هم آرزو داشتید آرزو داشتید که ازدواج کنید بچه دار بشید،بچه تون بهتون
بگه بابا ،زندگی خوبی داشته باشین بعضیا که میگن می خواستند نرن آخه فکر نمیکنن که اگه شماها نرفته بودید الان به این راحتی و امشب توی خیابون و شهرشون تا نصف شب نمیتونستند بگردن به نظر شما اینایی که می گویند وظیفشان بوده یه لحظه فکر نکردند که شاید وظیفه خودشونم بوده؟

ولی من خوب می دانم خدا گلچین کرده شماها رو...

شمایی که سر تا پاتون پر عشق و معرفته،شمایی که دلتون دریاست،میدونید چیه؟بعضی از جوون های امروزی که می گویند شماها می خواستید نروید یا وظیفتون بوده پیش خودشون فکر نکردند که بچه های شما آرزو یک بابا گفتن یه بوسه پدرانه،یه آغوش پر محبت پدر رو به خاطر اونا از دست دادند،واقعا این حقه؟
البته اینو بگم که بعضی از این زمینی ها شما آسمونی ها رو خیلی دوست دارند و شماها توی قلبشون جا دارید،خوش به حال شماها که سیم های ارتباطتتون با خدا چنان قوی بوده که از آخر به خدای مهربون متصل شدید

به نظرتون ما اتصالی های سیم ارتباطیمون با خدا رو چطوری درست کنیم؟آخه خیلی توی بعضی جاها وضع این سیم ها خرابه چنان خراب که دیگه قابل تعمیر نیست

شهید


من که میدونم شماها هر طوری هم که باشد دلتون واسه ما میسوزد و هوامون رو دارید

پس بدونید که خیلی براتون دلم تنگ شده دلم برای شما شهدای عزیز که از همه چیزتون گذشتید دیگه نمیدونم چی بگویم پس به احترامتان سکوت میکنم.



ای تو قرار بی قراری های احساسم یا امام رضا...
نویسنده : مریم علیزاده تاریخ : چهار شنبه 18 شهريور 1394

خیلی دل تنگم،فقط نمیدونم چطوری حرف دلم رو بزنم فقط نمیدونم چطوری این دلتنگی نامحدود رو توی این کلمات محدود جا کنم،دلم خیلی شکسته  خیلی دوست دارم صدام کنی بطلبیم که بیام به زیارتت صدام کنی که بیام گوش بدم به صدای ناقاره خونت بیام که تو گوش بدی به درد دلام آخه خیلی روسیاهم پیش تواما با این همه روسیاهی هایم پیش تو اما با این همه روسیاهی تمام عشق و علاقه ام این هست که تو رو دوست دارم دلم خیلی وقته بی قرار اون گنبد طلاییت شده،دلم خیلی وقته بی قرار اون خیابونی هست که به نظر من بهترین خیابون دنیاست،اون خیابونی که به ضریح طلایی و درخشان تو منتهی میشود
اون خیابونی که قدم گذاشتن داخلش آرزوی خیلی ها هست آرزوی این همه عاشق که دوست دارند تو صداشون کنی،خیلی دوست دارم یه بار دیگه اون ضریح نورانی ات رو ببینم و باهات حرف بزنم
فریاد بزنم درد دل هایم رو خیلی دوست دارم تا نمردم یه بار دیگر حرم زیبای تو رو ببینم بیام و با این دل شکسته ام گوشه حرم  بشینم و دخیل ببینمهمه دردهایم را دخیل ببینم این دل تنگ خودم رو  نشون بدم و بگم که خیلی دوست دارم بطلبیماگر قسمتم بشود که بیایم همه چیمو میگذارم و به دیدنت می ایم با یک دل تنگ و یک چشم گریان میام دیدنت
می آیم که با این همه دلتنگی یه گوشه حرم جایی به من بدهی و زار بزنم و بگم عاشقتم آقا
عاشق اون شفا دادن هایت
عاشق اون معرفت و بزرگی ات



دوست دارم خادم تو بشوم حتی اگریه جارو داخل صحنت بزنم انگار کل دنیا رو هم دادن

دوست دارم یه بچه آهو بشوم بیام دور حرمت یا یک کبوتر بشوم و روی گنبد طلاییت بشینم و توی صحن های زیبایت پرواز کنم.اگر یک بار دیگر قسمتم بشود و بیایم زیارتت بی اخیار جلو حرمت زار میزنم و گریه می کنم و اسمت رو بلند صدا می زنم
آقا
آقا
آقا امام رضا
دلم تنگ است میدانی؟



اگر فکر میکنید اضافه هست رد کنید برا ما...!!
نویسنده : مریم علیزاده تاریخ : یک شنبه 1 شهريور 1394

گهگاهی که از داخل شهر میام بیرون،داخل شهرخودمون،مسافرت که می روم یا خیلی جاهای دیگه می بینم که چاغ های داخل بلوارها شب که روشنه برا صبح دیگه خاموش نمیکنن و به میمنت  و مبارکی کلا روشن میزارن تا فردا شب،عروسیه دیگه،میدونید آخه دارن یه جور کمک میکنن!اونم چه کمکی؟!


بزارین بگم

به عروس دامادهایی که کمک میکنن که از لحاظ مالی یکم فقسرن و پول چراغونی کردن کوچه و از همه مهم تر مسیر رفت و امدشون رو ندار!دارن به آقایون دزدهایی کمک میکنن که به یاری خداوند از این طرف خیابون به ان طرف میرن برا دزدی از محله ها دارن به بجچه های عزیزی کمک میکنن که میخوان وقتشون و توی اینتنت بگذرونند و وقتی با پدر مادر دعواشون میشه میزنن از خونه بیرون و زیر همین نور چاغا به عملیات علمی و فرهنگی خودشون می پردازن
حالا همش نیمه خالی لیوان رو نگاه نکنیم
بریم سراغ نکته مثبت واونم کمک کردن به بچه درس خون هایی هست که از آرامش شب میخوان استاده کنن و زیر نور همین چراغ ها به علم آموزی میپردازند.
حالا از همه اینا که بگزریم از این چراغ های محترم و مصرف زیاد برق نمیشه گذشت.
آخه می دونید چرا؟
چون بعضی از جاها توی همین شهرستان ها و شهرهایی که چراغ بلواراشون شب تا صبح روشنه محتاج یک ساعت از همین جناب آقای برق هستن.روستاهایی هست که تو اوج گرمای طاقت فرسای تابسون برقشون میره و مردمش از گرما نمیدونن چه کار کنن اما اگه همون ساعت بری توی شهر یا شهرستان هم جوار میبینی که چراغونی هست که نگو و نپرس.
اصلا میشه جمعلا با همدیگه 60 تا عروسی یه جای توی اون بلوار برگزار کردهاصلا دیگه نیازی به خرید لامپ عروسی و تالار گران قیمت نداری آخه یکی بگه مسئولین محترم شهرداری و اداره برق چا رسیدگی نمیکنید؟آخه این حقه کهلامپ ها شب تا صبح روشن باشه؟

عصبانیت، عصبی، ناراحت


اما توی یک روستا هر چند دور افتاده اونم بیرون شهرستان یا استان خودمون بدون بق سر کنند؟

آخه اگه اضافی هسترد کنید بیاد بای ما
مسئولین لطفا رسیدگی کنند دیگه!!
درک کنید!!



دادگاه و میز محاکمه رسمی است! لطفا سکوت را رعایت کنید!
نویسنده : مریم علیزاده تاریخ : چهار شنبه 28 مرداد 1394

با تو هستم...
آره با خود تو!
یه کاری بگم میکنی؟
خوب چکش قضاوت را در دستت بگیر و لباس عدالت را بپوش،آره تو قراره قاضی این نوشته یا همین دادگاه ما باشی
عرضم به حضورت بنده رو به عنوان یک عضو خیلی کوچک دادگاهت بدون...
آقا اصلا مورچه!
خوبه؟!
وظیفه تو این است حق را مشخص کنی.داستان ما از این قراره که عده ایی میگن کتاب خوندن خوبه و عده ایی میگن بد!
عده ایی میگن کتاب خوندن آگهی رو زیاد میکنه و یه فرصت طلایی هست و عده ایی دیگر میگن باعث اتلاف وقت میشه.شمایی که داری با تعجب این متن رو میخونی تعجب نکن واقعا بعضیا میگن کتاب خوندن اتلاف وقته.حالا بزار قاضی رای که داد می فهمی.

نامه حقوقدانان به قاضی دادگاه هاشمی


ا ا ساکت!
قاضی میخواد رای بده.قاضی میگه که:شمایی که می گید کتاب خوندن اطلاف وقته این نظرتون معزرت میخوام البته به درد خواهر پدرتون میخوره.خب کجای کتاب خوندن بده؟بهتر از این نیست که24 ساعت توی وات ساپ،وایبر،وی چت،تلگرام،تانگو،فیسبوک و هزار شبکه اجتمائی بگردی؟ببین عکس سلفی فلانی خوب شده یا نه؟فلان فرد معروف سینما یا فوتبال چه خورشتی دوست داره؟په رنگی میپوشه؟کفشش شماره چنده؟یا هزار چیز دیگه
حداقل با کتاب خوندن میتونی بفهمی پایتخت چند تا کشوره چیه؟پطوری ازدواج کنی؟چه رفتاری در جامعه داشته باشی؟چطوری فردا پس فردا تو زندگی با همسرت و فرزندانت برخورد کنی؟اصلا  حداقلش اینه که یه کتاب در مورد دختران یا پسران بخونی خصوصیات خودت رو بفهمی.آره خودت!یعنی نمیخوای درست و حسابی خودت هم بشناسی؟آخه اگه خودتو بشناسی خیلی بهتره اینه که بری رمان هایی رو بخونی که از نظر روان شناسی یک مدت طولانی ذهنت رو درگیر مسائل انحرافی میکنه.
البته رمان خوندن هم یه نوع کتاب خوندنه اما از نوع مفیدش
خلاصه از من کمترین به تو بیشتر اینیه حرف خوب و اونم حرف رهبر عزیزمون هست که میفرمایند:(امروز کتاب خوانی و علم آموزی نه تنها یک وظیفه ملی که یک واجب دینی است...)قاب کن این حرفو با دست خطه خودت بزن داخل اتاقت که یادت نره

*ز گهواره تا گور دانش بجوی*


خیابان،پیست موتور سواری یا هر دو؟؟
نویسنده : مریم علیزاده تاریخ : چهار شنبه 21 مرداد 1394
با شما هستم بله با خود شما آقایان محترم البته جسارت نشود بعضی از آقایان و بعضی از پسرهای جوان اونایی که مردم پیاده رو مردمی که صبح،ظهر یا عصر وقتی از خانه بیرون می آیند از دستشون به ستوه امدن بله همین بنده خداهایی که خیابان و حتی اگر پیاده رو را با پیست موتور سواری اشتباه می گیرند البته این دو شباهت هایی با هم دارند اما نه تا این حد که در خیابان با هم مسابقه بگذارند اصلا شما مردم عزیز و دوستان گرامی اگر توجه کرده باشید آن قدر هم به طور موازی و شانه  به شانه با هم موتور سواری میکنند که از موتور سواران پیست موتور سواری هم بهتر موتور میبرند.


بنده خدا جوان هستند و هیجان دارند آن هم در حد لالیگا اصلا یک سوال دارم شماهایی که این چنین با هیجان غرور و قیافه روی این موتور زبان بسته می نشینی و حس پرواز تا بی نهایت را داری به اون هم فکر کردی که شاید داخل اون بی نهایت بمونید و دار فانی را در همان بی نهایت وداع بگویید اصلا اگر فکر خودتون نیستید فکر این مردم بیچاره هم باشید که وقتی می خواهند از خیابان رد بشوند با هزار ترس و لرز رد میشوند میدانید چرا؟؟چون هر لحظه ممکن است همین شماها یا خودشون یا یکی از عزیزانشون رو زیر بگیرند و گاهی هم خودتان همراه آن مرحوم سلامی به ازرائیل عرض کنید.حال اگر فکر این مردم هم نیستید یه مسئله بحرانی دیگر نیز هست این جا یک نکته ظریف دارد که اون هم جیب مبارک خودتون یا پدرتونه که باید تاوان بدهید آن هم با پول!
مطمئا هستم حالا که اسم پول امده یکم وارد مرحله تفکر و تامل در این کار شدید پس من شما رو تنها می گزارم  تا فکر کنید شاید به نتیجه مثبتی برسید



خیابان را کنم با پیست موتور سواری یکی         به فکر جیب مبارک بابایم نیستم الکی
راستی یه چیز رو یادم رفت من فکر می کنم این وسیله ایی که شماها روش می نشینید موتوره نهf14 فکر شما رو نمیدونم! 


نویسنده : مریم علیزاده تاریخ : شنبه 17 مرداد 1394

من یک روستایی هستم اسم روستا آمد و طبیعت بکر و دست نخورده به یادم آمد اسم روستا آمد و هوای پاکیزه و بدون دود آن به یادم آمد

اسم و روستا آمد و مردم پاک و بی آلایش آن به یادم آمد

اسم روستا آمد و غیرت و مقاومت مردان روستا به یادم آمد

اسم روستا آمد و زرنگی و کاری بودن زنان روستا به یادم آمد

خلاصه روستا هست و یک عالمه عشق و علاقه که میان مردم روستا موج میزد

روستا که میگوییم یاد کشک دوغ ماست و انواع غذا ها و خوراک های محلی میافتیم

 

روستا که میگوییم یاد دلاوری ها و فداکاری های غیور مردان و زنان روستایی میافتیم که در تمامی صحنه های کشور حضور قطعی و دائمی دارند و علاوه بر نقش برجسته آنان در تولید محصولات غذایی فرهنگی و....نقش آنان در هشت سال دفاع مقدس و انقلاب نیز برجسته و قابل توجه است من یک دختر روستایی هستم و زحمات و رنج ها سختی ها خوشی ها آرامش ها آسایش ها نا آرامی ها و تمام مسائل روستا را با گوشت و خون خود درک کرده ام زحمات مردان روستایی که چه در زیر آفتاب داغ و گرم تابستان و چه در سرما و باران زمستان به کار های کشاورزی و دامداری و دیگر کارها مشغول اند را به چشم دیده ام رنج هایی که یک زن روستایی و زحمات آنها را که دوشادوش همسرش در کشاورزی دام داری و...کشیده است با چشم دل خود دیده ام

پای صحبت بزرگان و پیران روستا که مینشینیم از سختی های دوران انقلاب و کارهایی که درآن زمان از دستشان بر میامد صحبت های دلنشین و شیرینی میشنویم که در آن روزها جوانان روستایی با عشق و علاقه و داوطلبانه در جبهه حضور فعال داشتند و فداکاری هایی را رقم زدند که تاریخ به چشم خود ندیده است و بعد از انقلاب هم این فداکاری ها در عرصه های علمی و چه در عرصه های فرهنگی و غیره وجود داشته است بسیاری از کسانی که امروز به مدارج علمی بالایی رسیده اند روستایی اند و بسیاری از مسئولین کشوری و لشکری نیز در اصل از روستا برخواسته بودند خلاصه همه چیز یک کشور مدیون مردمان روستایی است مردمانی که پشت رهبر و کشور خود را در تمام لحظه های سختی و رنج خالی نکردند و همچنان در تمامی میدان ها از خود غیرت نشان داده و وارد عمل میشوند خلاصه روستایی یعنی بی آلایش ترین مردم در روی زمین یعنی فعال ترین نیرو کاری دنیا و مسئولانی هم که بعضی مواقع از روی بی اطلائی و یا موارد دیگر دل مردم روستا را میشکند بدانند که کارشان  به جز خدمت به خلق نیست و یاد پشتیبانی مردم روستایی از خودشان بیفتد

گر بدان بال عشق و علاقه و صمیمیتی              قلب روستایی را به دست آور غنیمتی



قول بی شاخ و دمی به اسم کنکور!
نویسنده : مریم علیزاده تاریخ : چهار شنبه 7 مرداد 1394
به نظر شما اول این به قول معروف غول بی شاخ و دم را بگم یا نه؟!
آها پس بزار بگم چون روان شناسان میگویند آدم باید با ترس هایش رو به رو شود تا آنها را مقلوب کند.
مگه گفتن اسم این غول بی شاخ و دم چیه؟خب معلومه دیگه کنکوره
همونی که چشمان را  میکند کور!
همانی که گوش ها را  میکند کر!
همانی که مغز ها را میکند هنگ!
همانی که یکی از آزمون های بزرگ زندگی است و به قول معروف سرنوشت آینده  ساز قوی
این مرحله حساس باید با زندگی به توافق برسد نه!فکر نکنید توافق هسته ایی رو میگم این یه توافق دیگه هست باور کنید اگر سر این موضوع با خودخودتون یک توافق خوب کنید و به دنبال یک برنامه ریزی جانانه و روزی چند ساعت مطالعه ماثر و مفید کنید و علاوه بر این درس خواندن البته ببخشید خرخونی هم میگم برای استراحتتون آخر هفته برنامه داشته باشید پس از عبور از این مرحله حساس و استراتژی اگه قبول بشید و انم در یک رشته خوب و دانشگاه خوب نقل محافل میشید و اقوام شما رو رو سرشون نگه میدارند و ابهت میدین به پدر و مادرتون که اگر وزیر و رئیس جمهورم شده بودین بهشون دست نمیداد و اگرم قبول نشید باید با پچ پچ فامیل رو به رو شوید و مادر خانم هم میگن که نگاه فلانی بکن و البته معزرت میخوام و خاک بچه های مردم تو سرت که اگر من دستم به این بچه مردم میرسید به قول جناب خان داخل خندوانهبراشون حسابی میامدم
خلاصه پس بشینید درس بخونید که به این سرنوشت دچار نشید!
امیدوارم همگی کنکور با رتبه های خوب قبول بشیم





اندر حکایت گرفتن وام در بعضی بانک ها
نویسنده : مریم علیزاده تاریخ : یک شنبه 28 تير 1394

وای به حال روزی که سر و کار شما با این کارمندهای بعضی ادارات بیفته دیگه باید فاتحه پا،کمر و دیگر اعضا بدنتان را بخوانید حالا از این ها گذشته بدتر از همه اعصاب خوردی است که واسه آدم درست میکنند هی از این اتاق به اون اتاق از این میز به اون میز دیگه این مواقع فکر کنم استخان ها و مفصل های پا با اون ماهیچه ها یه جنگ حسابی راه می اندازند مخصوصا دیگه اداره ایی که داخلش کار داشته باشی مکانی شریف و مورد اعتماد به اسم بانک باشد که دیگه اونجا از این حرف ها گذشته بلکه کل بدن درگیر یک جنگ حسابی میشود از مرحله تشکیل پرونده و تقاضای وام گرفته تا برسه به مرحله عزیز و دوست داشتنی پیدا کردن ضامن که در این مرحله کارمند گرامی هر ترفندی را که برای مانع شدن در گرفتن وام باشد پیاده میکند.در طی این عملیات انتحاری هر فکری که لازم باشد را به انجام میرساند دو یا سه ضامن حقوق بگیر و هزار شرط و شرایط دیگر که در این شرایط ضامن را باید در کره مریخ پیدا کنی که اصلا یا در فامیل وجود ندارد که در این موارد شخص وام گیرنده یک روستایی تحصیل نکرده فقیر است که در طی این رفت و آمد همان پسنداز کم هم از دست میدهد یا اگر هم ضامن با این شرایط در اقوام و آشنایان وجود داشته باشد یا اصلا ما را نمیشناسد یا همان لحظه یاد فداکاری هایی میافتد که برای ما کرده است.

حالا اگر این ضامن ها هم به هزار بدبختی پیدا شود بانک هم چک میخواهد هم تعهد مهذری که در این صورت شخص وام گیرنده به کلی از گرفتن وام صرف نظر میکند حالا این مرحله هم با هزار هزار بدبختی گذشتیم میرسه به مرحله گرفتن امضاها وای که وای در این مرحله که نزدیک به چند هفته طول میکشد بنده خدا تک تک سلولهای بدنش این قضیه گرفتن وام را درک میکند و این سلول ها هم از بس در این رفت و آمد زجر کشیده اند در آخر همه دست به دست هم میدهند تا طرف کلا از گرفتن وام منصرف بشود و بره بشینه سر خونه زندگیش که دیگر کلا آخر عاقبت نصف وام ها این جوری میشود.

حالا اگر جرعت داری یه وام بگیر ما هم فقط میتونیم بگیم ان شا الله در راه قله زیبای وام پرچمتان بالا باشد!



هم غزه هم ایران جانم فدای اسلام
نویسنده : مریم علیزاده تاریخ : پنج شنبه 18 تير 1394

صبح نزدیک است...
صبح پیروزی...
صبح امید...
ای قدس تو نماد صلابت و پایداری و مقاومتی
ای قدس تو هنجره زخمی و خونی مردم رنج دیده فلستینی
تویی که نیم قرن شب های تاریک و پر خشم و خون تاریخ را به چشم دیدی و با تکه سنگ های کوچک سفید این شب های پر خون را روشن کردی و مردم خود را امیدوار کردی
ای مردم جهان روز قدس روز مردم رنج دیده فلستین است صدای پر خشم آنها در این روز به گوش شما میرسد شما هم به پا خیزید در برابر ظلم و ستم اسرائیل غاصب سکوت نکنید این سکوتی حرام است
سکوت در مقابل ظلم کشورهایی که به اسم حقوق بشر و آرامش مردم را به خاک و خون کشیده اند
و ای مردم پر اقتدار ایران شما هم مثل همیشه به پا خیزید و حضور کستره خود را به کشورهای ظالم نشان دهید
این حضور شما به معنای وفاداری و بیعت دوباره با آرمان های امام و انقلاب است
به پا خیرزید و پایداری خود در انقلاب اسلامی ایران را به مردم مقاوم فلستین وام دهید
به مردم فلستین این امید به پیروزی را اطمینان دهید مردمی که بیش از نیم قرن صلاحشان در برابر این دولت غاصب ندای الله اکبر و سنگ هایی کوچک بوده است


پس همه در روز قدس یک صدا فریاد میزنیم:

 هم قزه هم ایران جانم فدای اسلام



نگاهم کن...
نویسنده : مریم علیزاده تاریخ : پنج شنبه 11 تير 1394

نمیدانم چگونه سطرهای کاغذم را با یاد تو پر کنم کلمات هم در مقابل عظمت تو سر فروبرده اند.

چرا کلمات؟

تمام دنیا محصور عظمت و نظم هان تو هستند.

زیر این آسمان آبی سراسر آرامش نگاهت میکنم.نگاهی خیره و منتظر.

منتظر برای  بخشش

منتظر برای شروع یک زندگی دوباره

ساده سبز دعا را در برابر تو گشوده ام و عاشقانه با تو راز و نیاز میکنم

آن هم از ته دل!میدانم که لحظه ایی از حالم غافل نیستی و همیشه مرا نظاره میکنی.اما میخواهم به من اطمینان دهی که همیشه مرا نظاره میکنی و مرا به حال خودم رها نمیکنی.

میخواهم نام زیبا و پر غنایت همیشه در زندگی ام مانند ترانه ای شیرین اری باشد.

میخواهم واژه های گرم و زیبایی متولد شوند تا تو ملودی زندگی ام را بسازی و بر روی غم های دلم مثل باان ببارند و آوای خسته زندگی ام را با نشاط بنوازد

میخواهم همیشه سر به آسمان آبی آرامش تو داشته باشم.

ای یگانه معبود زندگی ام...

 

 



صفحه قبل 1 2 صفحه بعد


.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.